پسرعمه: آقای مجری شما منو بیشتر دوس داری یا ماشین عباس آقا رو؟

مجری: معلومه که تورو بیشتر دوس دارم...

پسرعمه: خب خدارو شکر!

مجری: چطور مگه؟

پسرعمه: هیچی...زدم ماشین عباس آقا رو ترکوندم نگران بودم نکنه بخاطرش منو دعوا کنی!

مجری(با عصبانیت): بله!؟ زدی ماشین اون بنده خدا رو ترکوندی!؟

پسرعمه: یه اشتباه محاسباتی بود،کبریت انداختم تو باکش میخواستم ببینم از اگزوزش آتیش میاد بیرون یا نه!

مجری: مثلاٌ اگه آتیش میومد بیرون چی میشد!؟

پسرعمه: من خوشحال میشدم!

مجری: خدایا یه قدرتی به من بده این بچه رو نزنم!

پسرعمه: خدایا یکم بیشتر بهش قدرت بده،هنوز نمیدونه خود عباس آقا هم تو ماشین بود :))