صدا و سیمای ایران یعنی:
زنه به شوهرش میگه تولدت مبارک
بعد میره دخترشو ماچ میکنه :|
یک اصفهانی ما توی اتوبان
با سرعت 180 کیلو متر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و
ماشینش رو متوقف می کند. پلیس میاد کنار ماشین و میگه گواهینامه و کارت
ماشین !
اصفهانی با لهجه ی غلیظی میگه :من گواهینامه ندارم.این ماشینم مالی من نیست. کارتا ایناشم پیشی من نیست.
من
صاحب ماشینا کشتم ا جنازاشم انداختم تو صندوق عقب.چاقوشم صندلی عقب
گذاشتم.حالاوم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم که شوما منو گیریفتین.
مامور
پلیس که حسابی گیج شده بود بی سیم می زنه به فرماندش و عین قضیه رو گزارش
میدهد و در خواست کمک فوری می کنه فرمانده اش هم به او می گه که کاری نکند
تا او خودشو برسونه.
فرمانده در اسرع وقت خودشو به محل می رسوند و به راننده اصفهانی می گوید: اقا گواهینامه؟
اصفهانی
گواهینامه اش رو از تو جیبش در میاره و به فرمانده می دهد. فرمانده می گه
اقا کارت ماشین؟ اصفهانی کارت ماشین که به نام خودش بوده در میاره و می دهد
به فرمانده
فرمانده که روی صندوق عقب چاقویی پیدا نکرده عصبانی دستور می دهد تا راننده در صندوق عقب را باز کند.
اصفهانی
در صندوق رو باز می کند و فرمانده می بینه که صندوق هم خالیست .فرمانده که
حسابی گیج شده بود به اصفهانی میگه "پس این مامور ما چی میگه؟"
اصفهانی می گوید :
چی میدونم والا جناب سرهنگ.لابد الانم می خواد بگه من 180 تا سرعت می رفتم
داستانی که در زیر نقل میشود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران
سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال
گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» برای نگارنده نقل کرد:
«ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه»
تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند
و سرود ملی کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀمان کم است. گفت: اهمیت ندارد. از برخی کشورها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل میکند و همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملی خود را خواهد خواند.
چارهای نداشتیم. همۀ ایرانیها دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم، و اگر هم داریم، ما بهیاد نداریم. پس چه باید کرد؟
وقت هم نیست که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم. به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم... یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمیدانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و بگوئیم همین سرود ملی ما است... کسی نیست که سرود ملی ما
را بداند و اعتراض کند...
اشعار مختلفی که از سعدی و حافظ میدانستیم، با هم تبادل کردیم. اما این شعرها آهنگین نبود و نمیشد بهصورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجی] گفتم: بچهها، عمو سبزیفروش را همه بلدید؟.. گفتند: آری. گفتم: هم آهنگین است، و هم ساده و کوتاه. بچهها گفتند: آخر عمو سبزیفروش که سرود نمیشود. گفتم: بچهها گوش کنید! و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم:«عمو سبزیفروش . . ...
بله. سبزی کمفروش . . . بله. سبزی خوب داری؟
. .. . بله» فریاد شادی از بچهها برخاست و شروع به تمرین
نمودیم. بیشتر تکیۀ شعر روی کلمۀ «بله» بود که همه با صدای بم و زیر میخواندیم. همۀ شعر را نمیدانستیم. با توافق همدیگر، «سرود ملی» به اینصورت تدوین شد:
عمو سبزیفروش! . . . بله
سبزی کمفروش! . ... .. .. بله
سبزی خوب داری؟ . . بله
خیلی خوب داری؟ . . . بله
عمو سبزیفروش! . . . بله
سیب کالک داری؟ .. . . بله
زالزالک داری؟ . . . . . بله
سبزیت باریکه؟ ... . . . . بله
شبهات تاریکه؟ .... . . . . بله
عمو سبزیفروش! . . . بله
…
این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه، با یونیفورم یکشکل و یکرنگ از مقابل امپراطور آلمان ، «عمو سبزیفروش» خوانان رژه رفتیم. پشت
سر ما دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند.. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، بهطوری که صدای «بله» در استادیوم طنینانداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان بهخیر گذشت.»
کادوهای تولده من:
ﺑﺎﺑﺎﻡ:
یه ﮔﻮﺷﯽ ﺍﮐﺴﭙﺮﯾﺎ ﺑﺎ ﯾﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﮐﻪ ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ 200 تا ﺑﻬﺖ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻡ،
ﺍﻻﻧﻢ 200 ﺗﻮﻣﻨﺸﻮ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﻡ، ﺑﻘﯿﻪ ﻗﺴﻄﺎﺷﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺪﯼ، ﺻﺪﺍﺷﻮ ﺩﺭﻧﯿﺎﺭ، بخند!
ﻣﺎﻣﺎنم، 100 ﺗﻮﻣﻦ ﭘﻮﻝ ﺑﺎ ﯾﻪ ﮐﺎﻏﺬ:
اﯾﻨﻮ ﺍﻟﮑﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ، ﺟﻠﻮ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ ﺁﺑﺮﻭﺭﯾﺰﯼ ﻧﺸﻪ، ﺧﺮﺟﺶ ﻧﮑﻨﯿﺎ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﻕ ﻭ ﮔﺎﺯﻩ ﺍﻻﻧﻢ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﮑﻦ ﺑﺨﻨﺪ!
ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﻋﻤﻪ: یه ﻇﺮﻑ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺁﺟﯿﻞ ﺧﻮﺭﯼ (ﭼﯽ ﮐﺎﺭﺵ ﮐﻨﻢ ﺁﺧﻪ ﻣﻦ )
ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺍﯾﯽ: یه ﺩﺳﺖ ﭘﺎﺭﭺ ﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺧﺎﺭﺟﯽ (ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﻗﻠﺒﻢ ﺗﯿﺮ ﮐﺸﯿﺪ)
ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ: ﺩﺳﺘﻪ ﭘﻠﯽ ﺍستیشن (ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ)
ﺧﺎﻟم: ﺍﺗﻮﯼ ﺑﺮﻗﯽ (ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﺶ)
ﻣﺎمان ﺑﺰﺭگم : یه ﻣﺎﭺ ﺁﺑﺪﺍﺭ (ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺧﯿﺲ ﺷﺪ، ﺩﻧﺪﻭﻥ ﻣﺼﻨﻮﻋﯿﺎﺵ ﻫﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﻟﺒﺎﺳﻢ)
ﺑﺎﺑﺰﺭگم: ﯾﻪ ﭘﺲ ﮔﺮﺩﻧﯽ ﺑﺎ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ" ﮐﺮﻩ ﺧﺮ ﻣﺮﺩ ﺷﺪﯾﺎ " !
ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯿﺪﻡ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﻪ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﻢ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﻟﺪ ﻣﻨﻮ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﺑﺮﻩ !